ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر نغمه تو از همه پر شورتر
کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می?شدی مایه آسایه ما می?شدی
.............
وقتی این شعر ها را مرحوم آقاسی در مقام گفتگو و اظهار ادب به امام عصر (عج) می?خواند من به این فکر فرو رفتم که آیا واقعاً امام عصر از ما دور هستند یا ما از ایشون ؟ بعد هم چرا غالبا در اشعارمون از ایشون می خواهیم همش یه کاری بکنند و سخنی از این که ما هم یه کاری بکنیم در میان نیست؟ و دیگر اینکه فضای کلی اشعار ما کمی تا قسمتی بوی خود خواهی میده یعنی اینکه ما اگه امام زمان رو هم میخواهیم در حقیقت به دنبال اون مدینه فاضله?ای هستیم که برامون راحتی ، امنیت و آسایش به ارمغان میاره نه دنبال امام عصر از اون جهت که امام و خلیفه خداوند روی زمین است.همیشه میگویم: تو که بیای بهار میاد، دیگه همه چی خوب میشه، کسی به کسی ستم نمی?کنه ، غم و غصه و گرفتاری ما بر طرف میشه و ... از این جور حرفها .
البته امام با تشریف فرمائی?شون همه اینها را به ارمغان میارند( البته بعد از جنگ با اهل عناد و پیروزی بر اونها و تشکیل حکومتشون) اما من فکر میکنم در نهایت ما امام رو هم برای خودمون میخواهیم چون یا اصلا نمیگیم یا کمتر میگیم که : آقا جان، ما باید برای شما و رفاه و آسایش شما چه کار کنیم؟ ما باید چه جور آدمهایی باشیم که مورد پسند شما باشیم ؟ وظیفه امروز ما در برابر شما چیه و امروز که ظاهرا از شما دوریم باید چه مسئولیتی را به عهده بگیریم؟ و... از این دست حرفها.
گذشته از این ، مگر میشه نماینده خدا و خلیفه او از مردم و مخلوقات خدا دور باشه ؟ هر چی باشه امام مظهر اون خدائیه که از رگ گردن به انسان نزدیکتره . راستی ما چرا غیبت و دوری رو میندازیم گردن امام عصر ؟ و در نتیجه منتظر امام موعودی میشویم که انگار موجود نیست یا اگر موجود هست ، موجودیتش هیچ اثری و خاصیّتی در زندگی امروزی ما نداره جز جشن میلاد گرفتن و نماز امام زمان خوندن برای گرفتن حاجتهامون و ... از این آثار دم دستی .
حقیقت اینه که ما غایبیم نه امام .
یار نزدیکتر از من به من است این عجب بین که من از وی دورم